[2] "Death or Life"
پارت 2
بعد از 20 دقیقه رانندگی جلوی در یه بار توقف کرد و به ادرسی که روی برگه نوشته بود نگاهی انداخت نشونی های این بار با ادرس مطابقت داشت اسلحشو از کمربندش در اورد و گذاشتش توی داشبورد در ماشینو باز کرد و رفت بیرون جلوی در بار مردی با قدی متوسط ولی با هیکل چهارشونه پوست سفید و موهای مشکی رنگ بلندش ایستاده بود و افرادی که میخواستن وارد بشن رو بررسی میکرد تا کسی مسلح نباشه و دردسر درست نکنه
پشت سر بقیه راه افتاد بعد چند دقیقه نوبت به اون رسید
مرد : سلام قربان خوش اومدید
جیمین : خیلی ممنونم
مرد : میتونم کارت شناسایتونو ببینم
جیمین : بله حتما
کارت شناسایش رو از توی جیبش در اورد و به مرد روبه روش نشون داد مرد بعد از کمی خیره شدن مشخصات جیمین رو به طور کامل خوند و سرش رو با لبخند بالا اورد و گفت : میتونید برید
کارتش رو توی جیبش گذاشت و وارد بار شد از پله های مارپیچی شکل پایین رفت تا به سالن اصلی برسه
وارد سالن شد کل سالن رو از زیر نظرش گذروند
و بعد رفت و روی میز بار نشست
مردی که پیشخدمت بار بود به طرف میز اومد و با احترام بهش گفت سلام کرد و :
پیشخدمت : چی میل دارید قربان
جیمین : یه شات ویسکی
پیشخدمت : بله حتما
دورو برش رو نگاه میکرد سعی میکرد تابلو رفتار نکنه اون اینجا تنها بود اگر کسی میفهمید که یه مامور برای بازداشت کسی اینجا اومده قطعا زنده نمیزاشتنش
ویسکی که پیشخدمت براش اورد رو سر کشید بعد از چند لحظه یه مرد قد بلند و با موهای قهوه ای رنگ که چهرش زیاد مشخص نبود کنار جیمین نشست و شروع کرد به صحبت کردن
مرد : اون اینجا نیست
جیمین : پس چرا منو کشوندی اینجا ؟
مرد : اعصبانی نشو سروان اینجا واست خطرناکه
جیمین : هه منو از چی میترسونی ؟ از مشت الکلی مست
مرد : خودتم میدونی اگه بفهمن ماموری و واسه جاسوسی اومدی باهات چیکار میکنن
جیمین : توام میدونی که اگه بفهمن تو جاسوسمی باهات چیکار میکنن
مرد: خیله خب اقای پارک کافیه تو بردی
جیمین : مسخره بازیو تموم کن ، بگو کجاست
مرد : واسه یه محموله جدید رفته شیکاگو
جیمین : کی برمیگرده
مرد : 15 روز بعد برمیگرده و به احتمال زیاد نقشه بزرگی تو سرشه
جیمین : چه نقشه ای
مرد : نمیدونم تنها چیزی که الان ازش خبر دارم اینه که به مقامات بالا مربوط میشه
جیمین : یعنی یه عملیات ترور ؟
مرد : شاید !
جیمین : باشه اتفاقی افتاد خبر کن
مرد : باشه حتما
بعد از اینکه مکالمش با اون مرد تموم شد از جاش بلند شد و بیرون رفت سوار ماشین شد و به طرف خونه راه افتاد ....
چون تازه شروع کردم روزی یه پارت میزارم براتون خوبه؟
بعد از 20 دقیقه رانندگی جلوی در یه بار توقف کرد و به ادرسی که روی برگه نوشته بود نگاهی انداخت نشونی های این بار با ادرس مطابقت داشت اسلحشو از کمربندش در اورد و گذاشتش توی داشبورد در ماشینو باز کرد و رفت بیرون جلوی در بار مردی با قدی متوسط ولی با هیکل چهارشونه پوست سفید و موهای مشکی رنگ بلندش ایستاده بود و افرادی که میخواستن وارد بشن رو بررسی میکرد تا کسی مسلح نباشه و دردسر درست نکنه
پشت سر بقیه راه افتاد بعد چند دقیقه نوبت به اون رسید
مرد : سلام قربان خوش اومدید
جیمین : خیلی ممنونم
مرد : میتونم کارت شناسایتونو ببینم
جیمین : بله حتما
کارت شناسایش رو از توی جیبش در اورد و به مرد روبه روش نشون داد مرد بعد از کمی خیره شدن مشخصات جیمین رو به طور کامل خوند و سرش رو با لبخند بالا اورد و گفت : میتونید برید
کارتش رو توی جیبش گذاشت و وارد بار شد از پله های مارپیچی شکل پایین رفت تا به سالن اصلی برسه
وارد سالن شد کل سالن رو از زیر نظرش گذروند
و بعد رفت و روی میز بار نشست
مردی که پیشخدمت بار بود به طرف میز اومد و با احترام بهش گفت سلام کرد و :
پیشخدمت : چی میل دارید قربان
جیمین : یه شات ویسکی
پیشخدمت : بله حتما
دورو برش رو نگاه میکرد سعی میکرد تابلو رفتار نکنه اون اینجا تنها بود اگر کسی میفهمید که یه مامور برای بازداشت کسی اینجا اومده قطعا زنده نمیزاشتنش
ویسکی که پیشخدمت براش اورد رو سر کشید بعد از چند لحظه یه مرد قد بلند و با موهای قهوه ای رنگ که چهرش زیاد مشخص نبود کنار جیمین نشست و شروع کرد به صحبت کردن
مرد : اون اینجا نیست
جیمین : پس چرا منو کشوندی اینجا ؟
مرد : اعصبانی نشو سروان اینجا واست خطرناکه
جیمین : هه منو از چی میترسونی ؟ از مشت الکلی مست
مرد : خودتم میدونی اگه بفهمن ماموری و واسه جاسوسی اومدی باهات چیکار میکنن
جیمین : توام میدونی که اگه بفهمن تو جاسوسمی باهات چیکار میکنن
مرد: خیله خب اقای پارک کافیه تو بردی
جیمین : مسخره بازیو تموم کن ، بگو کجاست
مرد : واسه یه محموله جدید رفته شیکاگو
جیمین : کی برمیگرده
مرد : 15 روز بعد برمیگرده و به احتمال زیاد نقشه بزرگی تو سرشه
جیمین : چه نقشه ای
مرد : نمیدونم تنها چیزی که الان ازش خبر دارم اینه که به مقامات بالا مربوط میشه
جیمین : یعنی یه عملیات ترور ؟
مرد : شاید !
جیمین : باشه اتفاقی افتاد خبر کن
مرد : باشه حتما
بعد از اینکه مکالمش با اون مرد تموم شد از جاش بلند شد و بیرون رفت سوار ماشین شد و به طرف خونه راه افتاد ....
چون تازه شروع کردم روزی یه پارت میزارم براتون خوبه؟
۷۶.۸k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.